در بخش ویژه کتاب می خواهم از میان کتابهای معروف و مهمی که خوانده ام٬ چکیده ای را از هر کدام ذکر کنم (آن بخش هایی که به نظر خودم نظر کلی نویسنده کتاب می باشد) امیدوارم برای شما هم جالب باشه.
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی : جلد چهارم (انسان در قرآن) : متفکر شهید استاد مرتضی مطهری.
" انسان از دو جهت، یک سلسله تواناییها دارد که سایر جاندارها ندارند: یکی از جهت اینکه در انسان یک سلسله میلها و جاذبه های معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد. دیگر از آن جهت که به نیروی (عقل) و (اراده) مجهّز است؛ قادر است در مقابل میلها مقاومت و ایستادگی نماید و بر همه ی میلها (حکومت) کند. " ص 25
" انسان باید دو نوع آگاهی داشته باشد : یکی خود آگاهی و دیگری جهان آگاهی. علم وسیله ی جهان آگاهی و ایمان سرمایه ی خود آگاهی است. علم اگر هم تلاشی کند به انسان خود آگاهی دهد، خود آگاهیهای علم مرده و بیجان است. عیب اساسی فرهنگ و تمدّن غرب این است که این فرهنگ، فرهنگ جهان آگاهی و خود فراموشی است. وقتی انسان روح خود را از دست بدهد، فتح دنیا به چه درد او می خورد؟ " " آنچه واقعأ انسانها را به صورت (ما) در می آورد، روح واحد در آنها می دمد، (هم ایمانی) است نه هم گوهری و هم ریشه ای و همزایشی که در سخن سعدی آمده است. این است که رسول اکرم (ص) در سخنی می فرماید: (مومنان اعضای یک اندام اند، هرگاه عضوی به درد آید، با تب و بی خوابی با او همدردی می کنند.) که سعدی به غلط به جای مومنان، (بنی آدم) به کار برده است. " ص 70 " از نظر عارف روح و جان، (من) واقعی نیست، آگاهی به روح یا جان خود آگاهی نیست، روح و جان مظهری از خود و از من است، من واقعی خداست؛ هرگاه انسان، این قطره ی جدا شده از دریا به دریا بازگشت و محو شد، انسان به خودآگاهی واقعی رسیده است؛ آن وقت است که انسان خود را در همه ی اشیاء و همه ی اشیاء را در خود می بیند. " |