کتاب (انسان کامل ۲)

انسان کامل (قسمت ۲) 

 

در نظام ارزشهای اسلامی ارزش ارزشها " عبادت " است ، اما " عبادت‏ اسلامی " ، " عبادت با شرایط " . قرآن به ما گفته است که نماز ، آن‏ وقت نماز است که اثرش هویدا باشد ، اثر خود را نشان دهد . چطور نشان‏ می‏دهد ؟ " « ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر »"  خصلت نماز درست ، این است که انسان را از کارهای زشت باز می‏دارد . اگر دیدی نماز می‏خوانی و در عین حال معصیت می‏کنی ، بدان که‏ نمازت نماز نیست . پس نمازت را درست کن . نماز ، تو را به همه‏ ارزشهای دیگر می‏رساند به شرط اینکه نمازت واقعا نماز باشد. 

 


انسان کامل - نماز - عبادت 

 

(نهج البلاغه ، خطبه 51)

ایهاالناس ! حیات یعنی چه ؟ زندگی یعنی چه‏ ؟ مردن یعنی چه ؟ آیا زندگی یعنی راه رفتن بر روی زمین و غذا خوردن و خوابیدن ؟ آیا مردن یعنی رفتن زیر خاک ؟ خیر ، نه آن ، زندگی است و نه‏ این ، مردن . « فالموت فی حیاتکم مقهورین ، و الحیاش فی موتکم قاهرین  «زندگی آن است که بمیرید و پیروز باشید و مردن آن است که زنده‏ باشید و محکوم دیگران.

 

یک حمایت‏ فوق‏العاده‏ای از عقل را در متون اسلام می‏بینیم و در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام از عقل یعنی از حجیت عقل و از سندیت و اعتبار عقل‏ حمایت نشده است . شما اسلام را با مسیحیت مقایسه کنید . مسیحیت در قلمرو ایمان ، برای عقل ، حق مداخله قائل نیست . می‏گوید آنجائی که انسان‏ باید به چیزی ایمان بیاورد ، حق ندارد فکر کند ، فکر مال عقل است و عقل‏ در این نوع مسائل حق مداخله ندارد . آنچه را که باید به آن ایمان داشت ، نباید درباره آن فکر کرد و نباید اجازه فکر کردن و چون و چرا کردن به عقل‏ داد . وظیفه یک مؤمن ، مخصوصا وظیفه یک کشیش و حافظان ایمان مردم این‏ است که جلوی هجوم فکر و استدلال و عقل را به حوزه ایمان بگیرند . اصلا تعلیمات مسیحی بر همین اساس است . در اسلام ، قضیه درست برعکس است . در اصول دین اسلام ، جز عقل هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد ، یعنی اگر از شما بپرسند که یکی‏ از اصول دین شما چیست ، می‏گوئید " توحید " ، وجود خدای یگانه اگر دوباره بپرسند به چه دلیل به خدا ایمان آورده‏اید شما باید دلیل عقلی‏ بیاورید ، اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمی‏کند.

 

سه مسئله را در مورد مکتب عقلیون بیان کردیم : یکی اینکه‏ عقل حجت است ، دریافتهای عقل قابل اعتماد است و عقل می‏تواند به معرفتی‏ راستین دست یابد که اسلام می‏گوید این مطلب ، صحیح و مورد قبول است . دوم اینکه عقل تنها جوهر آدمی است که اسلام این را تأیید نمی‏کند و سوم‏ اینکه ایمان اسلامی همان دریافت عقل است ، همان معرفت است ، همان‏ شناخت است و جز شناخت چیز دیگری نیست ، که این هم از نظر اسلام درست نیست.

 

انسان کامل فلاسفه ، از این جهت که سایر جنبه‏های کمالات انسانی را نادیده گرفته‏اند و همه کمالات‏ انسان را در کمال عقلی او جستجو کرده‏اند ، انسان نیمه کامل است ، انسان‏ ناقص است . انسان کامل فلاسفه ، فقط مجسمه‏ای است از دانایی ، فقط می‏داند ، یعنی انسان کاملی که آنها فرض کرده‏اند ، موجودی است که خوب‏ می‏داند . چنین انسانی ، خوب می‏داند ولی موجودی است خالی از شوق ، خالی‏ از حرکت ، خالی از حرارت ، خالی از زیبایی ، خالی از همه چیز ، فقط می‏داند

 

درجه اول از خودخواهی این است که انسان " خودمحور " باشد ، به این‏ معنا که فقط  برای خودش کار می‏کند و تمام کارها و حرکاتش برای خودش‏ است. از صبح که بلند می‏شود همه فعالیتش برای این است که شکم خود را سیر کند و شب هم بخوابد ، چنین آدمی در حد حیوان است . کار او در این‏ حد ، اخلاق نیست ولی ضد اخلاق هم نیست

درجه دوم از خودخواهی این است که دچار نوعی بیماری روانی است... گرفتار حرص می‏شود... و هر چه هم‏ جمع کند ، باز می‏خواهد بیشتر و بیشتر جمع کند و جمع کردن او حدی ندارد... چنین آدمی آنجا که می‏خواهد بدهد ، ببخشد و یا احسان کند دچار " بخل " است این بیماری دیگری است.

درجه سوم از خودخواهی این است که دچار یک نوع‏ بیماریهای پیچیده‏ای پیدا می‏ شود بیماریهائی که اساسا با منطق و عقل سازگار نیستند و فقط با روح همان‏ بیمار سازگارند ، همان چیزهایی که امروز عقده‏های روانی می‏نامند ، مثل‏ حالت " حسد " . یعنی انسان حالتی‏ پیدا می‏کند که فراموش می‏کند در فکر سعادت خودش باشد ، فقط در فکر بدبختی دیگری است.

 

تواضع - فروتنی - مبارزه با نفس

 

مجاهده با نفس دو جور است . گاهی مجاهده با نفس به شکل ریاضت است‏ ، یعنی خیلی به تن سختی می‏دهند : غذا خیلی خیلی کم می‏خورند و خواب را خیلی تقلیل می‏دهند . بدن انسان هم حالتی دارد که هر طور که انسان آن را پرورش دهد قبول می‏کند . ممکن است کسی در اثر ممارست زیاد ، کاری کند که در شبانه روز واقعا بتو اند با چند مغز بادام بسر ببرد و همه خوابش‏ در شبانه روز به یک ربع ساعت تقلیل پیدا کند ، یعنی این تن را در حالت‏ زجر قرار دهد.

ولی قسم دیگر جهاد با نفس ، مبارزه با تن نیست ، مبارزه با خود نفس‏ و با روان است ، یعنی برخلاف میل نفس رفتار کردن است که این هم تا حدی‏ درست است .

یک نفس وجود دارد ، ولی یک نفس است که هم درجه عالی دارد و هم درجه‏ دانی و پست . نفس در درجه عالی خودش ، شریف است و وقتی در درجه دانی‏ خود ، پایش را از گلیمش درازتر می‏کند نه اینکه بگوئیم پست است باید جلوی او را گرفت .