نوشته های عاشقانه و عارفانه (۱)

نوبتی هم که باشه، نوبت عاشق هاست و این حرف ها رو اونها می فهمند و بس ؛ البته منظورم عشق مجازی نیست که حتی این کلمه مقدّس رو کم ارزش کرده ، زیرا عشق مجازی تنها و تنها باید شروعی برای عشق حقیقی باشد. امیدوارم ما هم  هر چه زودتر به جرگه عاشقان او راهی بیابیم ، و اون وقت می توانیم بفهمیم که: 

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم زخم که درمان هم از اوست

زخم خونینم اگر به نشود، به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست

پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
چو بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست

سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست 

 


 

 

 

باران و دعای مورچه:

حضرت سلیمان و اصحابش برای طلب باران از شهر خارج شدند. در بین راه سلیمان (ع) مورچه‏ای را دید که به پشت‏خوابیده و دست و پایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‏گوید: خدایا ما از مخلوقات تو هستیم، و نیازمند به رزق تو می‏باشیم پس ما را به گناه دیگران هلاک مفرما!

سلیمان (ع) به اصحاب فرمود: باز گردید که به دعای دیگری بر ما باران خواهد بارید. (المحجة البیضاء، ج‏2، ص‏299) 

  

جملات طلایی استاد عزیز دکتر شریعتی:  

 

جهان را ما ، نه آنچنانکه واقعا هست می بینیم ، جهان را ما آنچنانکه ما واقعا هستیم ، می بینیم. مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی و زاده انسان بودن است. 

 

آگاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست. 

  

 

 

انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند. 

عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است. 

 

عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی! 

 

 

 

از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم. 

 

فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی. 

 

هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.