عدالت٬علم٬اعتدال٬امید و خدا گرایی

خدایی شدن هدف است نه زندگی برای مشغولیات دنیا٬ و لحظه ها فرصتی است برای رسیدن به خدا ... ( وبلاگ ندای عدالت )

عدالت٬علم٬اعتدال٬امید و خدا گرایی

خدایی شدن هدف است نه زندگی برای مشغولیات دنیا٬ و لحظه ها فرصتی است برای رسیدن به خدا ... ( وبلاگ ندای عدالت )

چگونه می توانم؟

 ای خدا، ای آفریننده ی من، چگونه می توانم از تو سراغی نگیرم؟ چگونه می توانم دلم را حرم کس دیگری غیر از تو کنم؟

چگونه می توانم عشق نورزم؟ چگونه می توانم آرام گیرم در فراق تو؟

چگونه می توانم به جلو بروم بدون امید به تو؟

ای خدا، ای خالق ذرّه های عالم، تویی که این نظم را اداره می کنی.

چگونه می توانم باور کنم که من چقدر کوچک بودم که این دنیای پست برایم بزرگ می نمود؟

چگونه می توانم دلبسته این دنیا شوم در حالی که جز بازی و سرگرمی چیز دیگری نیست؟

چگونه می توانم خودم را مشغول دنیا کنم در حالی که مقصود من توهستی؟

    

 

چگونه می توانم به تو فکر نکنم در حالی که تو همه جا هستی و همه چیز از تو منشأ می گیرد؟

چگونه می توانم نفهمم در حالی که تو به من عقل دادی؟

چگونه می توانم به دیگران تمنّا کنم در حالی که او فرمان همه ی امور را صادر می کند؟

چگونه می توانم گستاخانه نافرمانی تو کنم در حالی که تو نظاره گر من هستی؟

چگونه می توانم با شکم سیر بخوابم در حالی که امید پرواز به سوی تو را دارم؟

چگونه می توانم خودم را انسان بخوانم در حالی که اسیر غرایز حیوانی خود باشم؟

چگونه می توانم به دنیا اعتماد کنم در حالی که با زنجیرهایش مرا اسیر خود کرده؟

چگونه می توانم تکبّر بورزم در حالی که می دانم اوّلِ من ذرّه ای آب بدبو و آخر من مشتی خاک است؟

چگونه می توانم باور کنم که این جنایت ها را من، خودم، در حقّ خودم کرده ام؟

خدای من، معشوق من، تمام هستی من، گیرم که بر خشم و عذاب تو، بر جهنّم وحشتناک تو، بر خوراندن مایعات مذاب و ... تحمل کنم !!! چگونه می توانم دوری تو را تحمّل کنم؟ چگونه می توانم روی عشق خط بکشم؟ نه، نمی توانم.

خدایا، به خاطر ظلم هایی که به خودم کرده ام، به خاطر جنایت هایی که کرده ام، خدایا، من شایسته هر نوع عذابی هستم، خدایا، بند بند تنم را جدا کن، ولی به من نگو دور شو، که این دیگر در تاب من نیست. چگونه می توانم تا ابد فراق را تحمّل کنم؟ بدون تو من عدم هم نیستم.

معبود من، تو بر ضعف من واقفی، تو بر خواسته قلبی من واقفی، تویی نیاز من.

آری، تویی که این حرارت و شوق را در من گذاشتی، تو عشق را آفریدی، درود بر تو و درود بر عشق.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد